بدون سرمایهگذار خطرپذیر، بدون حضور در منطقهی سانفرانسیسکو و حتی بدون خبرسازی اولیه: بنیانگذار MailChimp آن را بر اساس نیازهای کاربران و دنبالهروی طبیعتشان ساخت.
مسیر معمول استارتاپها اینگونه است: با چند کارآفرین دانشگاه Stanford و یا Harvard که چندین ایدهی ناب به همراه دارند آغاز میشود. پس از ساخت نمونههای اولیه، نفرات وارد کمپهای رقابتی چون Y Combinator میشوند. محصول خود را به تعدادی از سرمایهگذاران ارائه میکنند و احتمالا با آمادهسازی یک ویدئو، پروژهی خود را بر روی Kickstarter آغاز میکنند. اگر برنامهی اولیه با موفقیت طی شود، شرکتشان در مسیر توسعهی بیپایانی قرار خواهد گرفت و معمولا آن هم به معنی واگذار کردن درصدی از سهام شرکت در قبال جذب سرمایه جهت تزریق به موتور شرکت است. اگر طی چند سال همهچیز طبق برنامه پیش رود، جزء شرکتهای بزرگ عرصهی خود خواهند شد.
اما داستان موفقیتها همیشه اینطور نیست. در حقیقت، امکان آن وجود دارد که شرکت تکنولوژی بزرگی بدون دریافت سرمایهی خطرپذیر و یا حتی موارد ذکر شده فوق، شکل بگیرد. به بیان دیگر، موفقیت میتواند از طریق شرکتهایی باشد که بیشتر شبیه کسبوکارهای نرمال کار میکنند، تا شبیه راکتهایی از بدهکاری که گهگاه از کنترل خارج میشوند. چه باور کنید و چه نه، استارتاپها نیازی ندارند که سانفرانسیسکو و یا سیلیکانولی مستقر باشند.
برای این امر، مثال بهتری از MailChimp نمیتوان پیدا کرد. یک شرکت ۱۶ سالهی آتلانتایی که نرمافزار بازاریابی برای کسبوکارهای کوچک فراهم میکند. اگر MailChimp را شنیده باشید احتمالا یکی از ۱۲ میلیون کاربر آن بودهاید و یا از خدمات آن توسط شرکتهای دیگر استفاده کردهاید. طبق گفتهی مدیرعامل این شرکت، درآمد MailChimp در سال ۲۰۱۵ به میزان ۲۸۰ میلیون دلار رسیده، در حالی که انتظار میرود این مقدار در سال ۲۰۱۶ به ۴۰۰ میلیون دلار برسد. MailChimp همواره سودآور بوده است. این شرکت مکررا پیشنهادهای سرمایهگذاران خطرپذیر را رد کرده است و همچنان به طور کامل در اختیار آقای Chestnut و همبنیانگذارش، Dan Kurzius قرار دارد. MailChimp هماکنون ۵۵۰ کارمند دارد که تا سال آیندهی میلادی به ۷۰۰ نفر خواهد رسید.